اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر
اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر

تنهائی

به بحر رفتم و گفتم به موج بی‌تابی

همیشه در طلب استی چه مشکلی داری؟

هزار لولوی لالاست در گریبانت

درون سینه چو من گوهر دلی داری؟

تپید و از لب ساحل رمید و هیچ نگفت

به کوه رفتم و پرسیدم این چه بی‌دردیست؟

رسد به گوش تو آه و فغان غم زده‌ئی

اگر به سنگ تو لعلی ز قطره‌ی خونست

یکی در آبه سخن با من ستم زده‌ئی

به خود خزید و نفس در کشید و هیچ نگفت

ره دراز بریدم ز ماه پرسیدم

سفر نصیب، نصیب تو منزلی است که نیست

جهان ز پرتو سیمای تو سمن زاری

فروغ داغ تو از جلوه‌ی دلی است که نیست

سوی ستاره رقیبانه دید و هیچ نگفت

شدم به حضرت یزدان گذشتم از مه و مهر

که در جهان تو یک ذره آشنایم نیست

جهان تهی ز دل و مشت خاک من همه دل

چمن خوش است ولی در خور نوایم نیست

تبسمی به لب او رسید و هیچ نگفت

اقبال لاهوری، پیام مشرق

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد