سلام

سلام دوستان .عذر میخوام  مدت مدیدی نبودم .بسیار درگیر بودم /ان شالله ازاین به بعد سعی میکنم بیشتر سر بزنم .دلم واسه همتون تنگ شده بود

اینجاایران است...قرن21

 

اینجا ایران است ، قرن21"

-  اینجا صــدای آهنــگ هـای پـاپ لس آنجـلس و غـرب زده بلند است که فــریـادهـای  حـاج حسین خرازی به گوش نمی رسد ...

-  اینجا همه حاج ابراهیم همت را با اتوبان همت می شناسند ...

اینجا کسی نمی داند ، شهید مهدی زین الدین ، رتبه چهار کنکور سراسری بود ...

-  اینجا کسـی نمی داند، تکـــه های پیکـر شهید محمـد نـوبخت را درون گــونی بـرای خانواده اش فرستاده بودند ...

-  اینجا بر دیوار شهر روی عکس شهید پوستر تبلیغاتی میچسبانند ...

-  اینجا نام شهید را برای اینکه بچه ها خشـونت طلب و جنگ طلب بار نیـایند از کوچه ها برداشته و نام نگین و جاوید میگذارند ...

-  اینجا کسی نمیداند، شهید مصطفی چمران ، دکترای فیزیک هسته ای را داشت و یکی از نخبگان ایران بود ...

-  اینجا ستارگان درخشـان هــالیوود آنقـدر زیاد شده اند که دیگر کسی ستـارگان پــُر  فـروغ کـربلای ایران را نمی بیند ...

-  اینجا دیگر کسی نمی خواهد گمنام بماند ، همه به دنبال کسب نام هستند ...

-  اینجا کسی نمی داند که حاج مهدی بـاکری در وصیت نـامه خود از خدا خواسته بود جسدش بر نگردد و تکه ای از زمین را اشغال نکند ...


-  اینجا دشمن در خانه ماست و دیگر کسی حاضر به نبرد با دشمن نیست ...

-  اینجا کسی نمی خواهد با صدای (الله اکبر) لرزه بر تن دشمن بیندازد ...

-  اینجا در پناه میز هستیم و دیگر کسی پشت خاک ریز پناه نمی گیرد ...

-  اینجا جانباز شیمیایی به خــاطر نداشتن پـول ، در بیمارستــان پذیرش نمی گـردد و  شهد شهـادت می نوشد ...

 - اینجا کسی نمیداند شب عملیات خیبر حاج مهدی بـاکری ، برادرش حمید باکری را جا گذاشت و رفت ...

 - اینجا روسری ها هر روز کوچکتر میشود و مانتوها هر روز تنگ تر و کوتاه تر ...

 - اینجا دختــرها ، پسر شده اند و پســران دختر ، مــردان بی غیرت شده اند و زن ها بی حجاب شده اند ...

 - اینجا دیگر کسی ، احترامی برای چفیه ی شهدا قائل نیستند ...

 - اینجا دعای عهد را فراموش کرده ایم ، زمان ندبه و سمات را گم کرده ایم ...

 - اینجا برای زیباسازی شهر میلیونی هزینه میشود اما برای تعویض سنگ قبرشهدای  گمنام بودجه ای نداریم ...

 - اینجا در هر کجای این سرزمین خونین اسلامی،حقیقت به مسلخ مصلحت میرود ...

اینجا ایران است ، قرن ۲۱"

http://mazhabi3.mihanblog.com

ایرانیان چگونه مسلمان شدند؟

سابقه دین اسلام در سرزمین ايران به عصر حیات «پیامبر اکرم(ص)» و نامه آن حضرت به «خسرو پرویز» شاه ایران برمی‏گردد؛ و ورود رسمی این دین به این سرزمین، به سال 16 هجري و در زمان حکومت «عمر بن خطاب» خليفه دوم.


اما سؤال اساسي اين است که به رغم ورود اسلام به ايران در دوره خلفا و همچنين به رغم آنکه ايرانيان قرون اوليه، اکثراً جزو اهل سنت بودند، چگونه شد که هم اينک شاهد اکثريت ايرانيان شيعي هستيم؟


در اين نوشته، بحث کلامي مطرح نيست. بلکه از دیدگاه "جامعه‏شناسي تاريخي" بررسی می‏کنیم که چه تحولاتی باعث شد که اکثر ایرانیان، شيعه شوند.


در خصوص سؤال فوق دو دسته پاسخ ارائه شده است:


1. پاسخ هاي نادرست و افسانه‏اي.


2. پاسخ صحيح و منطقي.


در اينجا ضمن طرح چند پاسخ افسانه‏اي و نقد آنها، در انتها پاسخ صحيح را ارائه خواهيم کرد.


1. پاسخ‏هاي نادرست و افسانه‏ای:


1 ـ 1. ازدواج امام حسين (ع) با شهربانو دختر يزدگرد سوم از سلسله ساساني، باعث علاقه ايرانيان به اهل بيت(ع) و در نتیجه تشيع ايرانيان شده است.


نقد اين پاسخ:


اولاً: اساس چنين داستاني صحيح نيست.


ثانياً: لازمه‏ی صحت اين داستان آن است که ايرانيان مي‏بايست به خود سلسله ساسانيان علاقه داشته باشند، تا به دامادشان هم علاقه داشته باشند. در حالي که ایرانیان اجازه داده‏اند تا اين سلسله براحتي فرو بپاشد و حتي يزدگرد نيز پا به فرار گذاشت و در شهرهاي مختلف ايران آواره بود تا اين که سرانجام توسط "آسياباني ایرانی" در "مرو" کشته شد.


ثالثاً: پاسخ ديگري هم شهيد مطهري مي‏دهد و آن اينکه تعدادي از امويان هم با ساسانيان پيوند زناشويي بستند. پس چرا ايرانيان نسبت به امويان علاقه‏مند نشدند؟


2 ـ 1. ايرانيان در اصل ضد اعراب، ضد اسلام و ضد مسلمانان بوده‏اند. وقتي ايران توسط مسلمانان فتح شد، ايرانيان مجبور بودند در ظاهر بگويند ما مسلمان شده‏ايم و الا کشته مي‏شدند يا بايد جريمه مي‏پرداختند. لذا در ظاهر اسلام را قبول مي‏کردند اما در واقع همان عقايد زرتشتي‏گري و عقايد قبل از اسلام خود را حفظ کردند و ادامه دادند لکن تحت عنوان شيعه. پس تشيع، مذهبي است که در اصل به دست ايرانيان ساخته شده و ربطي به اسلام ندارد، بلکه مذهبي ايراني است.


نقد اين پاسخ:


اولاً: اين نظريه زماني مي‏تواند صحيح باشد که رهبران اصلي شيعه ايراني باشند؛ در حالي که همه رهبران اصلي شيعه که ائمه معصومين عليهم السلام هستند، عرب هستند.


ثانیاً: اين نظريه در صورتي صحيح است که شيعيان اوليه همه ايراني باشند در حالي که جز تعداد کمي از شيعيان اوليه ـ نظير «جناب سلمان فارسي» ـ غالب شيعيان از عرب‏ها بودند.


ثالثاً: نظريه فوق وقتي مي‏تواند صحيح باشد که منابع و متون اصلي شيعه با ساير مسلمانان تفاوت مي‏داشت و مي‏بايست اين تفاوت در منابع ايراني خود را نشان دهد. در حالي که اينطور نيست. اولين منبع اصلي مسلمان قرآن کريم است که شيعه و غير شيعه به آن اعتقاد دارند. دومين منبع سنت است. اجماع هم به همان کتاب و سنت برمي‏گردد و عقل به مستقلات عقليه باز مي‏گردد که اختصاص به ايرانيان ندارد بلکه مربوط به همه است.


رابعاً: نظريه فوق وقتي مي‏توانست قرين واقع باشد که ايرانيان از همان قرون اوليه تماماً شيعه باشند. در حالي که ايرانيان در اين دوره‏ها غالباً غير شيعه بوده و به اسلام اهل سنت گرايش داشتند و اکثر رهبران اهل سنت هم از ايرانيان بودند. همچنين مؤلفان متون ديني اهل سنت اکثراً ايراني هستند و اين نکته‏اي است که شهيد مطهري در کتاب خدمات متقابل اسلام و ايران مي‏آورد.


خامساً: رهبران و دانشمندان شعيه تا قرن دهم اکثراً غيرايراني بودند و خارج از ايران زندگي مي‏کردند. «شيخ مفيد»، «سيد مرتضی»، «محقق حلي»، «شهيد اول و ثانی» و علماي جبل عامل که بعدها به دعوت صفويه به ايران آمدند و همچنين «محقق کرکي» که حوزه‏هاي علميه شيعه را در ايران و عراق و مناطق ديگر گسترش داد، همه غيرايراني بودند. اين نکته صحيح است که فرهنگ، زبان و زمان و مکان و رسم و عادات در آموزه‏هاي مذهبي تأثيرگذار است. اما اينگونه نيست که اين عوامل سبب شوند يک مذهب تشيع خاص ايرانيان تأسيس شده باشد. اتفاقاً فقه شيعي بر عنصر زمان و مکان، تاريخ و غيره تأکيد فراوان دارد. بنابراين، تأثير و تاثر قابل انکار نيست ولي مسأله نمي‏تواند تعيين کننده باشد.


برخي آموزه‏هاي فلسفي قبل از اسلام به بعد از اسلام هم منتقل شده است. بعضي از عادات و داستان‏ها هم منتقل شده است. در واقع ايرانيان برخي از ميراث‏هاي خود را حفظ کرده‏اند، اما آن را هرگز جزيي از تشيع ندانسته‏اند. بلکه يکسري از اين مسائل مربوط به آداب و رسوم ملي ماست که ربطي به تشيع ندارد. مثل زبان فارسي، عيد نوروز و... ايرانيان هيچ گاه زبان فارسي را رها نکردند. زيرا بين اسلام و ايران تضادي نبوده است. بلکه در مواردي که تعارضي وجود داشته، ايرانيان خود به نفع اسلام از آن دست کشيده‏اند و اسلام را مقدم دانسته‏اند.


3 ـ 1. ايرانيان تا قرن دهم سني بودند. از آن پس با زور صفويان به شيعه گرايش يافتند. زيرا شاه اسماعيل صفوي وقتي در تبريز تاج گذاري کرد، بسياري از سني‏ها را قتل عام نمود.


نقد پاسخ فوق:


اولاً: شاه اسماعيل يک جوان 14 ساله بود و نمي‏توان پذيرفت که وي بدون حمايت شيعيان به قدرت رسيده باشد. زيرا منطقي نيست که حاميان وي از سني‏ها باشند و عليه مذهب خود، شاه اسماعيل را به نفع مذهب تشيع حمايت کنند. بنابراين، در ايران آن زمان شيعيان زيادي وجود داشته‏اند که صفويه به اتکاي آنان توانسته‏اند قدرتي تشکيل دهند و در برابر عثماني که يک امپراتوري پر قدرت مدعي سني بود، بايستند و مقابله کنند و در نهايت حکومت تشکيل دهند.


ثانیاً: در تاريخ ثابت نشده است که صفويه با زور شمشير شيعه را در ايران به وجود آورده باشند. البته به صورت جزيي و موردي، اهل سنت مورد آزار صفويان واقع مي‏شدند، چنانکه شيعيان مورد آزار عثماني‏ها قرار مي‏گرفتند. روشن است که عمل هر دو حکومت نادرست و غيراسلامي بوده است.


2. پاسخ صحيح و منطقی:


نخست بايد بپذيريم که استقرار و نفوذ يک مذهب در ميان يک قوم، امري نه دفعي بلکه به صورت تدريجي است. ما نبايد به دنبال تاريخ خاص و معيني باشيم. به نظر مي‏رسد از زماني که اولين ايراني به تشيع گرايش يافته تا زماني که تشيع در ايران فراگير شد و اکثريت ايرانيان را شيعيان تشکيل دادند، حدود 10 قرن به طول انجاميده باشد.


اتفاقاتي که طي 10 قرن اوليه اسلام در ايران به وقوع پيوست باعث فراگيري تشيع در ايران شد که به اجمال مي‏توان آنها را اینگونه مرور کرد:


1 ـ 2. نخست آنکه «جناب سلمان» صحابه با وفاي پيامبر و اهل بيت، فردي ايراني و شيعي بود. در يمن نيز ايرانياني وجود داشتند که متمايل به سمت اهل بيت بودند. يمن توسط حضرت علي (ع) و در زمان حيات رسول اکرم (ص) به اسلام ایمان آورد و اهل یمن از همان زمان با حضرت علي (ع) آشنا شدند؛ در حالی که ساحل خليج فارس تا يمن تحت نفوذ ايران بود.


2 ـ 2. در دوره خليفه دوم، وي تبعیض‏هایي بين عرب و عجم قائل شد که موجب آزردگي خاطر ايرانيان گردید. پس از کشته شدن خليفه دوم به دست یک ایرانی، فرزند وي چند تن از ايرانيان موجود در مدينه را به قتل رساند. اما وقتي حضرت علي(ع) به حکومت رسید اعلام کرد که بين عرب و عجم تفاوتي نيست و عرب هيچ گونه فضلي بر عجم ندارد و اين باعث شد تا ايرانيان به حضرت علي(ع) گرايش پيدا کنند. همچنانکه «امام زین العابدین(ع)» با خریدن و آزاد کردن تعداد زیادی از بردگان و بندگان غیر عرب، جمعیت زیادی از موالیان در مدینه ایجاد کرد که محب اهل بیت(ع) بودند.


3 ـ 2. پس از شهادت حسين بن علي(ع) ايرانيان متوجه شدند از اسلام دو قرائت وجود دارد: اسلام يزيدي و اسلام حسيني. بني اميه با آن سابقه ظلم‏ها و اعمال تبعيض‏ها نمي‏توانست در قلوب ايرانيان جايي داشته باشد و به صورت طبيعي ايرانيان به سوي امام حسين(ع) و اهل بیت(ع) گرايش پيدا کردند و بعدها در سقوط بني اميه بيشترين کمک‏ها را نمودند. زيرا بني عباس با شعار حمايت از آل محمد (ص) قيام کردند. اما بعد معلوم شد که اين جريان نيز با جريان اهل بيت فاصله دارد.


4 ـ 2. در طول تاریخ، برخي از شاگردان امام جعفر صادق و ساير ائمه ـ عليهم السلام ـ در ايران حضور يافتند و به طور گسترده مکتب اهل بيت(ع) را تبليغ کرده و ايرانيان را به مذهب آنان دعوت مي‏کردند.


5 ـ 2. حضور حضرت امام رضا(ع) در خراسان عامل ديگري است. يکي از دلايلي که «مأمون» مي‏خواست امام رضا(ع) را وليعهد کند، مقابله با عرب‏هایي بود که از برادرش «امين» حمايت مي‏کردند. تحليل وي اين بود که با ولايت عهدي امام رضا(ع) هم ايرانيان شيعي را به سوي خود جذب خواهد کرد و هم شيعيان عرب؛ و اين باعث تقويت قدرت وي و ضعف امين خواهد شد.


6 ـ 2. بسیاری از امام زادگان از ظلم «منصور دوانيقي» و دیگر خلفای ستمگر به ايران آمدند و پراکندگي آنان در سراسر ايران عامل ديگري در گسترش تشيع در ايران بود. همانطور که حضور «حضرت معصومه(س)» در قم، «حضرت شاه چراغ(ع)» در شيراز و «حضرت عبدالعظیم(ع)» در ری، از دلايل مهم روي آوري مردم ايران به سمت تشيع است.


7 ـ 2. در عصر سلاطین شیعه‏ی آل‏بويه موجبات تبليغ مکتب اهل بیت(ع) بیش از پیش فراهم شد و کتب مهم شيعي مثل تهذيب، استبصار، کافي و من لايحضره الفقيه در اين زمان تأليف شد. بزرگاني چون شيخ صدوق، شيخ مفيد، شيخ طوسي، سيد مرتضي و سيد رضي توانستند در این عصر اسلام شيعي را به مردم معرفي نمايند.


8 ـ 2. در دوره ايلخانان، حضور علامه حلي به مدت 10 سال در ايران و آزادي وي در بيان احکام و مهارت او در فقه و کلام و نيز تلاش‏هاي «خواجه نصير الدين طوسي» عامل ديگري در اين زمينه است.


9 ـ 2. حلقه آخر اين جريان تاسيس دولت صفويه و اعلام تشيع به عنوان مذهب رسمي و حضور و دعوت از علماي شيعه از سراسر جهان اسلام است. اين همه سبب شد تا بالاخره در عصر صفويه پس از طي 10 قرن، اسلام شيعي در ايران گسترش يابد و به صورت يک مکتب و مذهب فراگير در اين کشور معرفي شود.
golestane.ne

ولایت امام زمان (عج)برهمگان مبارک باد...

میرسد روزی که بی چون و چرا می بینمت

میرسد روزی که ای شاه وفا می بینمت

عامل وصل من و تو ذوق بارانی بود

میرسد روزی که با حال بکا می بینمت

میرسد روزی که تکیه میدهی بر کعبه و

در کنار خانه ی امن خدا می بینمت

من امید وصل دیدار تو را دادم به دل  

یوسف گمگشته ی خیرالنسا می بینمت

یابن طاها یابن یاسین یابن طور آقای من

شاه دین حبل المتین کهف الوری می بینمت

امپراطور زمین و آسمان بالانشین

در کنار سفره ی بیچاره ها می بینمت

در میان خلق و خوی آدمی شایسته ی

مهربانی های قلب مصطفی می بینمت

سجده های ناب طولانی برایت ارثیه ست

من تو را سجاد بر سجاده ها می بینمت

حجت اللهی و بس علم لدنی نزد توست

باقرالعلم بدون انتها می بینمت

مکتب شیعه نشان بیرقش دست شما

صادقی و صادق آل عبا می بینمت

کظم غیظ آدابی از رفتار هر روزت بود

در مقام بندگی آقا، رضا می بینمت

دست خالی آمدم ردم نکردی یا جواد

شاه جود و بخشش و اهل سخا می بینمت

گوشه چشمی کن شبی تاکه مسلمانم کنی

هادی بیگانگان و رهنما می بینمت

العجل الساعه و الغوث یابن العسگری

منجی زندانی دام بلا می بینمت  

وعده ای داده ای و میدانم هرجا میشود

ذکر وخیر ساقی لب تشنه ها می بینمت

ماه پیروزی خون بر تیغ و تیر و نیزه ها

غرق حزن و  ماتم و شور ونوا می بینمت

بانی غم های عاشورایی شیب الخضیب

هر شب ماه عزا در روضه ها می بینمت

پابه پای عمه جانت آمدی تا نینوا

زائر سرهای روی نیزه ها می بینمت

کودکی وصل فراق یار یادم داده است

بر دلم افتاده امشب یا ابا می بینمت

کار و باری با من عاصی نداری نازنین ؟

اربعین، صحن و سرای کربلا می بینمت

شعر: علیرضا خاکساری



شهادت امام رضا(ع)

خدادرهجره ای دربسته ام من
چومرغ بال وپربشکسته ام من
رسان زیباجوادم راکنارم
ازاین هجران وغربت خسته ام من

 

شهادت هشتمین دردانه ی زهرا امام رضا(ع) برتمام مسلمانان جهان تسلیت باد.

 

                                            

جرج جرداق ، تنها مسیحی که 200 بار نهج البلاغه را خوانده است

 
عاشقان اميرالمؤمنين در تمام دنيا با کتاب الامام علي، صوت العدالة الانسانيه جرج جرداق، نويسنده بزرگ لبناني آشنا هستند. تتبع و تحقيقات جرج جرداق، واکاوي و تفحص در زندگي و احوالات اميرالمؤمنين نيست؛ بلکه شرح عشقي است به شخصيتي بزرگ و فراانساني. اين گزارش مصاحبه ايست كه اقاي اميرخاني از جرج جرداق در سال 2002 بعمل اورده اند. - من زاده مرجعيون در سال1926هستم. مرجعيون از دو لغت مرج و عيون تشکيل شده است. يعني محلي که در آن چشمه ها پيش مي آيند. کنايه از سرسبزي و طراوت. ده ما مملو از چشمه بود و من نيز کودکي مملو از شور. هر روز از مدرسه فرار مي کردم و به يکي از اين چشمه ها پناه مي بردم. مدير مدرسه و معلمان همواره به دنبال اين کودک فراري بودند و هر روز به خانواده ام اعتراض مي کردند. در اين ميان فقط برادرم حامي من بود. فؤاد جرداق.

همان فؤاد جرداق شاعر؟

- بله! برادر بزرگ من، فواد جرداق، شاعر و لغوي بود. بسيار اهل مطالعه. اصلاً او مرا به اين وادي کشاند. هر زماني که پدر و مادر، معلم و مدير، معترض من مي شدند از من دفاع مي کرد و به من مي گفت تو خارج از مدرسه بيشتر چيز ياد مي گيري. حقيقت آن است که او بعد از اين که پشتکار مرا در خواندن متون ادبي ديد، روزي کتابي قطور به من هديه داد و گفت، همه ادبيات عرب در همين کتاب خلاصه شده است... .

نهج البلاغه؟!

- آري! من نهج البلاغه را به دست مي گرفتم و از مدرسه مي گريختم و مي رفتم در کنار چشمه اي، به صخره اي تکيه مي دادم و غرق درياي نهج البلاغه مي شدم.

پس همين کتاب شما را با اميرالمؤمنين آشنا کرد!

نه! من تازه گرفتار ادبيات امام علي شده بودم و نه گرفتار شخصيت امام. فراموش نکنيد که ما مسيحي بوديم و در دِهي مسيحي نشين مي زيستيم. پس خيلي به امام علي علاقه اي نداشتيم. البته برادرم فؤاد هر وقت که مهمان داشتيم، اشعاري در مدح اميرالمؤمنين براي مهمان ها(ي مسيحي) مي خواند و همين کمک مي کرد به من!

چگونه به شخصيت جامع اميرالمؤمنين نزديک شديد؟

- وقتي رفتم دانشگاه همزمان در دو رشته ادبيات عرب و فلسفه عرب تحصيل و بعد تدريس مي کردم. در هر دوي اين رشته ها مجدداً با امام علي برخورد کردم، به عنوان شخصيتي بزرگ در ادبيات و فلسفه. تصميم گرفتم يک تحقيق خيلي جدي بکنم پيرامون اين شخصيت. از عقاد و طه حسين بگير تا علماي شيعه. هر کتابي را که مرتبط با امام علي بود، خواندم.با مطالعه اين کتاب ها متوجه شدم که همه در مورد ولايت امام علي، حقانيت يا عدم حقانيت او صحبت کرده اند و شخصيت بزرگ او در اين بحث ها گم شده است. چندان در حواشي مسأله خلافت فرو مانده اند که چهره نوراني علي را نديده اند. زمامداري علي را ديده اند؛ اما از انسانيت او مغفول مانده اند.من سيراب نشدم. پس شخصيت درخشان و بزرگ او را شکافتم. فقد بقرت عبقريته! دوباره برگشتم به کنار سرچشمه هاي مرجعيون، عيون مرجعيون و نهج البلاغه دوران کودکي، اما با روشي جديد. همه کتابهايم درباره امام علي را همين گونه نوشتم... .

استاد ! از اولين کتاب بگوييد صوت العدالة الانسانيه...

اتفاقاً ماجرايش خيلي زيباست. شما حتماً خيال مي کنيد که با کمک مسلمانان اين کتاب چاپ شد؟ (سر تکان مي دهيم - مي خندد ) همان طور که متنش را مي نوشتم، سردبير مجله الرساله آمد و گفت به ما بده که شماره به شماره چاپ کنيم. من قبول نکردم.بعد از اصرار و الحاح فراوان او عاقبت دو قسمت از متن را به او دادم. بلافاصله بعد از چاپ، رئيس کشيشان و راهبان فرقه کرمليه (از فرق ماروني مسيحي) گفت: من خودم اين را به هزينه خودم چاپ مي کنم. طبيعتاً خيلي خوشحال شدم. براي اين که ديدم از دست اين ناشرها - که عمده شان واقعاً دزدند- خلاصي يافته ام.

و بعد حتماً مسلمانان شما را پيدا کردند!

خير اتفاقاً اول کار، مسيحي ها فهميدند و آمدند پهلوي من. ذوق زده و شادان. مي گفتند تو عرب را سرافراز کرده اي. پول جمع کرده بودند و مي خواستند پول چاپ کتاب را به من بدهند. گفتم اين کتاب را با پول خودم چاپ نکرده ام و رئيس راهبان کارمليه چاپ کرده. رفتند که به او پول بدهند. او گفت خجالت بکشيد، من اين را چاپ نکرده ام. اين پول راهباني است که در اينجا عبادت مي کنند. ببريد اين پول را بدهيد به فقرا.بعدها آن کشيش - رئيس راهبان کارمليه - به من گفت من امام علي را دوست دارم و از برکت او فقراي ما نيز به نوايي رسيدند.

عجب، استاد! بالاخره مسلمان ها چه کردند؟

اول از همه قاسم رجب صاحب مکتبه اي در بغداد – کتاب را برد و طواف داد دور ضريح اميرالمؤمنين؛ اما بعد از او بعضي برادران شيعه اين کتاب را بارها چاپ کردند و به من چيزي ندادند و متأسفانه حتي براي خريد کتاب خودم به کتاب فروشي ها مي رفتم.

آيا تا به حال به نجف رفته ايد؟

نه! تا به حال به نجف نرفته ام. (شگفتي ما را که مي بيند، توضيح مي دهد: ) اما دو بار به کربلا رفته ام براي سخنراني. آنجا مقام (قبر) امام حسين، پسر ايشان را نيز زيارت کرده ام.

دوست نداريد به زيارت اميرالمؤمنين مشرف شويد؟

راستش را بخواهيد تا وقتي اين مردک زمامدار است نه. صدام حقيقتاً آدم کثيفي است. قوميت عرب را به سخره گرفته است. ننگ عرب است.- اين مصاحبه در زمان صدام انجام شده است-

امام خميني را چگونه ديده ايد؟

خميني بزرگترين رهبر جهان اسلام بوده است، در ميان معاصران. خيلي بالاتر از حتي ناصر. من بزرگي و عظمت و حتي علم خميني را از اخبار مي توانستم فهم کنم؛ اما دو سال پيش که به ايران رفتم و خانه محقرش را ديدم، چيزي عظيم تر در او يافتم و آن نبود مگر صداقت و ساده زيستن و با مردم بودن... استاد! تأليفات حضرتعالي بسيار متعددند. از تحقيقاتتان پيرامون اميرالمؤمنين، پنج جلد صوت العدالة الانسانيه، علي و حقوق بشر، علي و انقلاب فرانسه، علي و سقراط، علي و عصر او، علي و مليت عرب، تا داستان فنانون احبا و اشعار فينوس و الشاعر ... و بسياري کتب ديگر.

الان آيا با توجه به کبر سن هنوز – به جز اين برنامه صبحگاهي در راديوي ملي – مشغول نوشتن هم هستيد؟

بله! (انگار به استاد برمي خورد) من با نوشتن زنده ام. همين الان بيست کار چاپ نشده دارم. بعضي ها مثل کتابي راجع به دعبل خزاعي - شاعر اهل بيت هنوز چاپ نشده. کاري راجع به ابونواس اهوازي که در اصل اهل لغت و از بنيانگذاران علم نحو عربي است که همه ايراني بوده اند. از سيبويه بگير و بيا تا همين ابونواس... الان يک اپراي من در همين بيروت اجرا مي شود به نام "انا شرقيه" (من بانوي شرقي ام) و کاري که هنوز مشغول نوشتنش هستم به نام حکايات ... داستان هايي طنزآلود از زندگي خودم... .

از او راجع به ادبيات داستاني عرب پرسيده شد و او جواب مي دهد.

خوشحالم از اين که داستان هاي ميخائيل نعيمه و نجيب محفوظ را پشت ويترين کتابفروشي هاي پاريس مي بينم. (بعد ناگهان مي پرسد آيا لامارتين را مي شناسيد؟ ما سر تکان مي دهيم که بله!) در يکي از کتابفروشي هاي پاريس من يک کتابي از لامارتين گير آورده ام، قديمي، راجع به پيامبر شما که کتاب بسيار نفيسي است؛ اما متأسفانه مسلمانان دنبال اين چيزها نيستند. مثلاً همين "علي و الثوره الفرينسيه" را هيچ مسلماني نيامده است به فرانسه ترجمه کند. آيا ترجمه اين کتاب خدمتي به اسلام نيست؟ آيا مسيحيان بايد اين کتاب حاضر و آماده را به فرانسه ترجمه کنند؟آيا کتاب "امام علي و قوميت عربي" که يک کتاب بسيار دقيق است که چگونه امام از مسأله قوميت و به دور از ناسيوناليسم منحط به انسانيت مي رسد، شايسته تحقيق و تتبع نيست؟ من عقيده دارم امام علي از مسيح بالاتر است. من شيفته شخصيت انساني امام شده ام.ما کلاً مسيحي بوده ايم و بالطبع به امامت امام علي اعتقادي نداريم. من در خانواده اي مسيحي بزرگ شده ام که اعتقاد به اين چيزها نداريم، اما بگذاريد خاطره اي با مزه برايتان تعريف کنم. پدر من حجار بود، سنگ تراش. کارهايش را مي فروخت و به دهات اطراف مي برد و روزي اش از اين راه به دست مي آيد. اما سنگي را در خانه نگاه داشته بود و دو سال روي آن کار مي کرد. بعد که کارش تمام شد آن را به سر در خانه مان آويخت. حساس شده ايم تا بدانيم چه چيزي به سر در خانه اين خانواده مسيحي در ده مسيحي نشين مرجعيون نصب شده بوده است.

از استاد مي پرسيم: روي آن سنگ چه نوشته شده بود؟ استاد مي خندد و مي گويد:

" لافتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار."

/www.eslammohamady313.blogfa.com



بررسی سنگسارکردن دراسلام

پرسش:

آیا سنگسار کردن در قرآن آمده است؟.

پاسخ:

1)- بسیاری از احکام دینی از سنت پیامبر (ص) استنباط می شود نه از قرآن کریم. مثلاً اینکه سگ نجس است حکمی است که همه فقهاء اسلامی قبول دارند ولی در قرآن بدان اشاره ای نشده است. حکم رجم هم از همین قبیل است و از سنت پیامبر (ص) استنباط و نقل شده است[i].

2)- حکم سنگسار مخصوص کسانی است که در حالی زنا کنند که: اولاً متأهل و دارای همسر باشد و ثانیاً به همسر خود دسترسی داشته باشد و می تواند با او آمیزش جنسی داشته باشد. مثلاً در سفر نباشد و یا دارای عذر دیگر که منافات با مسائل زناشویی باشد نداشته باشد. مانند عادت ماهیانه و یا ناشزه بودن همسر یا عنین بودن مرد و...

بعد از حصول این شرائط اگر این مرد یا زن متأهل برخوردار از همسر حلال و بی مانع، به گناه زنا آلوده شوند و در فضایی کاملاً آزاد چهار بار به این عمل خود اقرار کنند یا چهار شاهد عادل عیناً این عمل زنا را با خصوصیاتش ملاحظه و مشاهده کرده باشند و در محضر حاکم شرع گواهی دادند.

1)- می بینیم که این حکم بگونه ای طراحی شده است که جزدر موارد نادر قابل عمل و اجرا نیست و بسیار نادر اتفاق می افتد که چهار شاهد عادل عملی که معمولاً در خفا واقع می شود و کمتر اتفاق می افتد که یک انسان گنه کار در فضایی کاملاً آزاد و بدون درخواست کسی، خود چهار بار اقرار کند و عواقب عمل را هم بداند و حاکم هر بار او را سفارش کند که اقرار تو ممکن است اشتباه باشد و اگر دیگر اقرار نکنی و به چهار مرحله نرسد از تو دست خواهم کشید ولی در عین حال او خود چهار بار اقرار کرده و خود را برای عقوبت مهیا کند با این توصیف مختصر ، حال سؤال این است که چرا اسلام چنین حکمی را وضع کرده است.

2)- برای فهم بعضی از مسائل دین اسلام چاره ای جز تصویر مجموعه این دین نیست اگر یک چشم زیبا را از بدن جدا کنیم نفرت آور است و اگر یک چشم را در مجموعه بدن ببینم بسیار زیبا و به جا خواهد بود مجموعه تعالیم اسلام مانند یک معما است اگر تأکید اسلام بر عرض و ناموس و حفظ عفت عمومی و امنیت خانوادگی و مسائلی از این قبیل را لحاظ کنیم آنوقت شرائط و مواقف سنگسار را هم ملاحظه کنیم، خواهیم دید که این حکم بسیار حکیمانه و عادلانه است. این قتلی است که به طرز مخصوصی صورت می گیرد تا احدی جرأت تعدی به نوامیس مسلمین را نداشته باشد.

هر قدر حفظ کیان خانواده و عفت اجتماع اهمیت دارد، به همان اندازه مجازات تجاوزکنندگان از این حد، شدیدتر خواهد بود. و غرض از جعل مجازاتی به این شدت عدم تکرار چنین عمل کثیفی است که اگر کمی در مقابل آن کوتاه بیاییم جامعه به فساد کشیده می شود. 

داستان زیبای معجزه حسینی(ع)

تقی صالح مرحوم محمد رحیم اسماعیل بیگ كه در توسل به اهلبیت: و علاقه قلبی به حضرت سیدالشهداء علیه السلام كم نظیر و از این باب رحمت بركات صوری و معنوی نصیبش شده و در رمضان 87 به رحمت حق واصل شده نقل نمود كه در شش سالگی مبتلا به درد چشم و تا سه سال گرفتار بوده و عاقبت از هر دو چشم كور گردید.

در ماه محرم ایام عاشورا در منزل دائی بزرگوارش مرحوم حاج محمد تقی اسماعیل بیگ روضه خوانی بود و چون هوا گرم بود شربت خنك به مردم می دادند گفت از دائی خود خواهش كردم كه من به مردم شربت دهم ، فرمود تو چشم نداری و نمی توانی ، گفتم یك نفر چشم دار همراه من كنید تا مرا یاری دهد قبول فرموده و من با كمك خودش مقداری به مردم شربت دادم .

در این اثناء، مرحوم معین الشریعه اصطهباناتی منبر رفته و روضه حضرت زینب (س) را می خواند و من سخت متاثر و گریان شدم تا اینكه از خود بی خود شدم، در آن حال، مجللّه ای كه دانستم حضرت زینب (س) است دست مبارك بر دو چشم من كشید و فرمود خوب شدی و دیگر چشم درد نمی گیری .

پس چشم گشودم اهل مجلس را دیدم، شاد و فرحناك خدمت دائی خود دویدم تمام اهل مجلس منقلب و اطراف مرا گرفتند، به امر دائی ام مرا در اطاقی برده و مردم را متفرق نمودند و نیز نقل نمود كه در چند سال قبل مشغول آزمایش بودم و غافل بودم از این كه نزدیكم ظرف پر از الكل است كبریت را روشن نموده ناگاه الكل مشتعل شد و تمام بدن از سر تا پا را آتش زد مگر چشمانم را.

چند ماه در مریض خانه مشغول معالجه بودم از من می پرسیدند چه شده كه چشمت سالم مانده ، گفتم عطای حسین علیه السلام است و وعده فرمودند كه تا آخر عمر چشمم درد نگیرد.

داستانهاي شگفت/آيت الله دستغيب

منبع: اندیشه قم

وسوسه

نامت چه بود؟ آدم
فرزندِ كي ؟ من را نیست نه مادری و نه پدری بنویس اول یتیم عالم خلقت
محل تولد؟ بهشت پاک
اینک محل سکونت؟ زمین خاک
آن چیست بر گُرده نهادی؟امانت است.
قدت؟ روزی چنان بلند که همسایه خدا ، اینک به قدر سایه بختم بروی خاک
اعضای خانواده؟ حوای خوب و پاک، قابیل وحشتناک،هابیل زیر خاک
روز تولدت؟در جمعه ای ،به گمانم روز عشق
رنگت؟ اینک فقط سیاه ز شرم چنان گناه
وزنت؟نه آنچنان سبک که پَرم در هوای دوست نه آنچنان سنگین که نشینم به این زمین
جنست؟ نیمی مرا زخاک نیمی دگر خدا
شغلت؟ در کار کشت امید بروی خاک
شاکی تو؟ خدا
نام وکیل؟ آن هم فقط خدا
جرمت؟ یک سیب از درخت وسوسه
تنها همین؟ همین و بس
حکمت؟ تبعید در زمین
همدمت در گناه ؟ حوای آشنا
ترسیده ای؟ کمی
زچه؟ که شوم من اسیر خاک
آیا کسی به ملاقاتت آمده است؟ بلی
چه کس؟ گاهی فقط خدا
داری گلایه ای؟ دیگر گِله نه ولی...
ولی که چه؟حکمی چنین آن هم به یک گناه؟!!!!
دلتنگ گشته ای؟ زیاد
برای که؟ تنها فقط خدا
آورده ای سند؟ بلی
چه؟دو قطره اشک
داری تو ضامنی؟ بلی
چه کس؟ تنها کس خدا
در آخرین دفاع؟ می خوانمش چنان که اجابت کند دعا

مرید واستاد

مریدی نزد استادش رفت وگفت:سالهادرجستجوی روشنی بوده ام.احساس میکنم به آن نزدیک شده ام حال میخواهم گام بعدی رابدانم.

استادگفت:زندگیت راچطورمیگذرانی؟مریدگفت:هنوز گذران زندگی رانیاموخته ام والدینم کمکم میکنند امااین که فقط یک موضوع فرعی است.

استادگفت:قدم بعدی تواین است که نیم دقیقه راست به خورشیدبنگری ومریداطاعت کرد.پس ازنیم دقیقه استادازاوخواست منظره ی پیرامونشان راتوصیف کند.

مریدپاسخ داد:نمیبینم.آفتاب چشم هایم راخیره کرده.

انسانی که تنهانوررامی جویدودراین راه مسئولیت هایش رابه دیگری وامی گذاردهرگز به روشنی نمی رسد.وکسی که چشم های خودراخیره به خورشیدنگه داردسرانجام کورمی گردد.واین توضیح استادبود