اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر
اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر

بخشی از کتاب «فاطمه فاطمه است» از معلم شهید علی شریعتی

 

از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است. فاطمه یک «زن» بود، آنچنان که اسلام می خواهد که زن باشد. تصویر سیمای او را پیامبر، خود رسم کرده بود و او را در کوره های سختی و فقر و مبارزه و آموزش های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.

وی در همه ابعاد گوناگون «زن بودن» نمونه شده بود.

مظهر یک «دختر»، در برابر پدرش.

مظهر یک «همسر»، در برابر شویش.

مظهر یک «مادر»، در برابر فرزندانش.

مظهر یک «زن مبارز و مسئول»، در برابر زمانش و سرنوشت جامعه اش.

وی خود یک «امام» است، یعنی یک نمونه مثالی، یک تیپ ایدآل برای یک «زن»، یک «اسوه»، یک «شاهد» برای هر زنی که می خواهد «شدن خویش» را خود انتخاب کند.

او با طفولیت شگفتش، با مبارزه مدامش در دو جبهه خارجی و داخلی در خانه پدرش، خانه همسرش، در جامعه اش، در اندیشه و رفتار و زندگیش، «چگونه بودن» را به زن پاسخ می داد.

نمی دانم چه بگویم؟ بسیار گفتم و بسیار ناگفته ماند.

در میان همه جلوه های خیره کننده روح بزرگ فاطمه، آنچه بیش از همه برای من شگفت انگیز است این است که فاطمه همسفر و همگام و هم پرواز روح عظیم علی است.

او در کنار علی تنها یک همسر نبود، که علی پس از او همسرانی دیگر نیز داشت، علی در او به دیده یک دوست، یک آشنای دردها و آرمان های بزرگش می نگریست و انیس خلوت بیکرانه و اسرار آمیزش و همدم تنهائی هایش. این است که علی هم او را به گونه دیگری می نگرد و هم فرزندان او را. پس از فاطمه، علی همسرانی می گیرد و از آنان فرزندانی می یابد. اما از همان آغاز فرزندان خویش را که از فاطمه بودند با فرزندان دیگرش جدا می کند. اینان را «بنی علی» می خواند و آنان را «بنی فاطمه».

شگفتا، در برابر پدر، آن هم علی، نسبت فرزند به مادر.

و پیغمبر نیز دیدیم که او را به گونه دیگری می بیند. از همه دخترانش تنها به او سخت می گیرد، از همه تنها به او تکیه می کند. او را –در خردسالی– مخاطب دعوت بزرگ خویش می گیرد.

نمی دانم از او چه بگویم؟ چگونه بگویم؟

خواستم از «بوسوئه» تقلید کنم، خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لوئی، از «مریم» سخن می گفت.

گفت، هزار و هفتصد سال است که همه سخنوران عالم درباره مریم داد سخن داده اند. هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملت ها در شرق و غرب، ارزش های مریم را بیان کرده اند. هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان، در ستایش مریم همه ذوق و قدرت خلاقه شان را به کار گرفته اند. هزار و هفتصد سال است که همه هنرمندان، چهره نگاران، پیکره سازان بشر در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندی های اعجازگر کرده اند. اما مجموعه گفته ها و اندیشه ها و کوشش ها و هنرمندیهای همه در طول این قرن های بسیار، به اندازه این یک کلمه نتوانسته اند عظمت های مریم را باز گویند که :«مریم مادر عیسی است».

و من خواستم با چنین شیوه ای از فاطمه بگویم، باز درماندم، خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجه بزرگ است.

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم که: فاطمه دختر محمد(ص) است.

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم که: فاطمه مادر حسنین است.

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم که: فاطمه مادر زینب است.

باز دیدم که فاطمه نیست.

نه، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.

فاطمه، فاطمه است.

شهادت حضرت فاطمه(س) را به خدمت فرزند عزیزش امام زمان(عج)  

و شیعیان علی(ع) تسلیت عرض می نمایم.

زندگی نامه و شعر شاه اسماعیل خطایی

 

اسماعیل، ملقب به ابوالمظفر بهادر خان حسینی، و معروف به شاه اسمعیل مؤسس سلسله صفوی به عنوان اولین سلسه تماماً ایرانی، حاکم بر سراسر ایران پس از اسلام است. وی با رسمی کردن مذهب شیعه و با زنده کردن هویت ایرانی مرزهای ایران را به حدود مرزهای ساسانیان رسانید و در واقع ایران را به عنوان یک واحد سیاسی مستقل پس از اسلام پس از حدود ۷۰۰ سال اشغال تأسیس و تثبیت کرد. از وی اشعاری به ترکی و به فارسی با تخلص «خطایی» بر جا مانده است.

تبار: تبار اسماعیل به شیخ صفی الدین اردبیلی می رسد و فرزند شیخ حیدر است و مادرش مارتا دختر سلطان اوزون حسن آق قویونلو و کوراکاترینا شاهزاده یونانی ترابوزان بود.

کودکی: اسماعیل در ۸۶۶ در اردبیل دیده به جهان گشود. پدرش شیخ حیدر به همراه مریدان خود، که به دلیل بر سر داشتن کلاه قرمز رنگ قزلباش(سرخ سر) خوانده می شدند، به عنوان جهاد با مسیحیان چرکس به نواحی قفقاز رفتند. توسعه طلبی حیدر باعث شد که با شیروان شاهان وارد جنگ شود و سلطان یعقوب آق قویونلو به کمک شروان شاهان رفت و نهایتاً حیدر تیر خورد و به اسارت در آمد و جان خود را در این مبارزه از دست داد و فرزندانش نیز به اسارت در آمدند. در این زمان اسماعیل کودکی شیرخوار بود.

در فارس: اسماعیل به همراه مادر و دو برادرش در استخر فارس به مدت چهار سال و نیم زندانی شدند. در این دوره سلطان یعقوب آق قویونلو مرد و بین فرزندانش رستم و بایسنقر جنگ در گرفت و رستم برای مقابله با بایسنقر، «سلطان علی» برادر بزرگ اسماعیل و خانوادهاش را آزاد کرد، تا بتواند از پشتیبانی قزلباشان خانقاه اردبیل برخوردار شود. سلطان علی با شکوه فراوان وارد تبریز شد و با سپاهی از صوفیان بایسنقر را شکست داد. رستم از قدرت سلطان علی به وحشت افتاد و وی را در میانه راه تبریز و اردبیل به قتل رساند. سلطان علی برادر هفت ساله اش اسماعیل را به یاران صمیمی و وفادارش سپرد.

در اردبیل و لاهیجان: اسماعیل مدتی پنهانی در اردبیل زیست و سپس برای امنیت بیشتر به لاهیجان رفت و نزد امیر آنجا «کارکیا میرزا» پناه گرفت. کارکیا میرزا علی، فرمانروای محلی لاهیجان و دیلمان، که شیعه و سید و دوستدار خاندان صفوی بود در تربیت اسماعیل خردسال اهتمام کرد. اسماعیل تا ۹۰۵(قمری) با مراقبت های شمس الدین لاهیجی که از فضلای آن دیار بود؛ فارسی، عربی، قرآن و مبانی و اصول شیعه امامیه را فرا گرفت. همچنین در این مدت، زیر نظر هفت تن از بزرگان صوفی لاهیجان فنون رزم آموخت.

بدین ترتیب اسماعیل از یک سو تحت تأثیر فرهنگ صوفیانه خانقاه شیخ صفی بود و از سوی دیگر احتمالاً در گیلان با برخی آموزه های ایران باستان و تشیع امامی آشنا شده و مجموعه این آموزه ها او را برای بدل شدن به یک حاکم مقتدر، فرمانده نظامی و پیشوای مذهبی آماده ساخته است.

از قیام تا پادشاهی: اسماعیل سیزده ساله مدتی در اردبیل اقامت کرد و گروه کثیری از صوفیان قزلباش به او پیوستند. او مانند پدرانش جنید و حیدر به قصد جنگ با مسیحیان گرجستان و در واقع برا ی انتقام گرفتن از «الوند بیک آق قویونلو» و شروان شاه اقدام به تدارک سپاه کرد. اسماعیل برای گردآوری سپاه بیشتر به آناتولی(قراباغ و وان) رفت و در سال ۹۰۶ ه.ق. همراه با هفت هزار سپاهی قزلباش به سمت شروان لشکر کشید. در جنگی که نزدیک قلعه گلستان روی داد، فرخ یسار با وجود بیست هزار جنگاور مغلوب و کشته شد. اما قلعه گلستان در مقابل سپاه صوفیان به مقاومت پرداخت و بلافاصله تسلیم نشد. با این حال باکو تسلیم شد و سردار خردسال به جای آنکه وقت خود را برای محاصره و تسخیر قلعه گلستان ضایع کند، از حوالی شروان عزیمت کرد و راه آذربایجان را پیش گرفت. در نزدیک نخجوان الوند بیگ آق قویونلو را مغلوب کرد(۸۸۰ش/۹۰۷ق/۱۵۰۱م) و خود پیروزمندانه وارد تبریز شد و سلطنت خود را با اعلام و اظهار سلطنت شیعه که به هر حال با آیین اکثریت اهل شهر مغایر بود، اعلام داشت. وی در حالی که چهارده سال بیشتر نداشت به کمک مریدانی که سخت به او معتقد بودند در سال هشتصد و هشتاد هجری شمسی شاه ایران شد و سلسله خویش را به نام جدش صفی الدین «صفویه» نامید که در تاریخ ایران به دو دلیل اهمیت بسیار دارد:

یکی این که این سلسله اولین سلسله کاملاً مستقل ایرانی بعد از حمله اعراب به ایران(در سال ۳۲ ه.ق) بوده است. یعنی پس از هشتصد سال توانست با افتخار نام ایران را بر روی نقشه ها برگرداند. دوم اینکه مذهب تشیع در ایران توسط شاه اسماعیل مذهب رسمی اعلام شد و در واقع جانشین تسنن گشت.

اعلام تشیع به عنوان مذهب رسمی: شاه اسماعیل در اولین اقدام مهم خود، در شهر تبریز مذهب تشیع را به عنوان مذهب رسمی دولت و مملکت صفوی اعلام نمود. نکته جالب این است که در آن هنگام اکثریت مردم تبریز نیز سنی مذهب بودند(چیزی حدود دو سوم). امرا قزلباش این مطلب را به شاه اسماعیل تذکر دادند اما شاه در پاسخ عنوان کرد که «در این کار خداوند و امامان او را یاری خواهند کرد و اگر مردم بخواهند در مقابل او کوچکترین اعتراضی کنند پاسخشان شمشیر خواهد بود»(ایران در عصر صفوی، راجر سیوری، چاپ سیزدهم، صفحه ۲۷). البته در سراسر ایران از سوی مردم عادی تقریباً هیچ مقاومتی نیز بر علیه این تصمیم وی نشد.

پیوستن قبایل ترک آناتولی: ایلات ترک بهارلو(از اولاد بایرام خوجه بهارلو و از ایلات تشکیل دهنده قراقوینلوها بودند) قبل از تسخیر تبریز(۹۰۷ق/۱۵۰۲م) به سرکردگی حسن خان به شاه اسماعیل پیوستند.

ایجاد وحدت ملی: پس از سقوط ایلخانان مغول و به مدت حدود دو قرن در ایران از بلخ تا دیاربکر وضعیت ملوک الطوایفی حاکم بود. «روملو» در خصوص سال ۸۸۰ ه.ش/۹۰۷ ه.ق مجموعه ای از حکام محلی را نام می برد، که مهمترین آنها عبارت بودند از: سلطان حسین بایقرا آخرین شاه تیموریان در خراسان، بدیع الزمان میرزا در بلخ، سلطان مراد در عراق عجم، حسین کیای چلاوی در سمنان، مرادبیک بایندر در یزد و شاه اسماعیل در آذربایجان.

شاه اسماعیل با برخورداری از نیروی جان بر کف قزلباش عزم نمود، که ایران را متحد سازد. ابتدا سلطان مراد حاکم عراق عجم، که پسر سلطان یعقوب آق قویونلو بود، را در نواحی مابین همدان و بیجار شکست داد و سلطان مراد به شیراز گریخت. شاه اسماعیل او را تعقیب نمود و او از ترس به بغداد گریخت و شاه اسماعیل بدون جنگ شیراز را تصرف نمود و از آنجا به قم رفت. سپس بر حسین کیای چلاوی حاکم سمنان و فیروزکوه پس از جنگی سخت غلبه کرد و نهایتاً یزد و ابرقو را که در اختیار محمدکره بود، تصرف کرد و از شهری به شهری رفت و حکام محلی را برانداخت و یا تابع خود نمود. آنگاه در سال ۸۸۷ ه.ش(۹۱۴ه.ق) عازم عراق عرب شد و بغداد و نجف را نیز فتح نمود. بدین ترتیب او در مدت هفت سال تمام ایران بزرگ به جز برخی نواحی نظیر خراسان و ارمنستان را تصرف نمود و حکومتی واحد و مستقل را در آن برقرار ساخت و به عنوان پادشاه ایران تاجگذاری نمود.

کشورداری: شیوه کشور داری شاه اسماعیل و ترویج مذهب شیعه احتمالاً مانع تجزیه ایران آشوب زده میان دو قدرت بزرگ عثمانی و ازبک شد. وی برای تعدیل سیاست های افراطی سران قزلباش، صوفیان و مریدان حیدری، علمای ایرانی و نیز جبل عامل، کوفه و بحرین را به تدوین کتابهای فقهی در زمینه شیعه جعفری دعوت کرد(ایران در روزگار شاه اسماعیل و شاه طهماسب، ص ۱۲۶). محقق کرکی که در نشر فقه و اصول مذهب جعفری شخصیت مهمی‏ محسوب می‏شد، از جمله آنان بود. از جمله اقدامات شاه صفوی برای تجلیل از امامان شیعه ضرب سکه با نام ائمه اثنی عشری، قرار دادن نام ۱۲ امام معصوم به عنوان سجع مهر شاهی(درباره مهرهای شاه اسماعیل اول، صص ۱۸۲–۱۸۵)؛ تعمیر و توسعه آرامگاه امامان در شهرهای عراق و مشهد و نیز ایجاد ساختمان مقبره برای امامزاده‏ها در شهرهای ایران و طرح آب رسانی از فرات به نجف بود.

شاه اسماعیل کلیه وظایف اداری و کشوری را به ایرانیانی سپرد، که در اعتقادشان به تشیع جای شک و شبهه نبود و بسیاری از آنان پیشینه طولانی در کارهای دیوانی داشتند. نامدارترین رجال او عبارت بودند از: امیر زکریا تبریزی، محمود خان دیلمی، قاضی شمس الدین لاهیجانی، امیر نجم رشتی، امیر نجم ثانی، میر سید شریف شیرازی و شمس الدین اصفهانی.

شاه اسماعیل به رسوم و آیین های مذهبی و ملی بسیار علاقه نشان می‏داد و به ایجاد آبادانی و بناهای یادبود اهتمام داشت. مهمترین آثاری که از دوران وی به یادگار مانده، عبارتند از: ۴ بازار دور میدان قدیم اصفهان؛ مدرسه ‏هارونیه و بقعه امام زاده هارون در اصفهان. وی بناهای یادبودی هم در اوجان فارس و شیراز و آبادانی و ساختمان های متعددی در خوی و تبریز بنیاد کرد.

جنگ با دشمنان خارجی: شاه اسماعیل که به سختی با مذهب تسنن دشمنی می کرد تبریز را به پایتختی برگزید و در همان سال تاجگذاری به جنگ قوم ازبک رفت(این قوم در شمال شرق ایران در ازبکستان فعلی ساکن بوده و هرگاه که فرصتی به دست می آورند به خاک ایران تجاوز می کردند). در این جنگ که در حوالی مرو رخ داد ۱۷۰۰۰ ایرانی توانستند ۲۸۰۰۰ سپاهی ازبک را در هم کوفته و فرمانروای آنان به نام محمد شیبانی که قصد فرار داشت را دستگیر و مقتول سازند.

اما در همین هنگام با یورش عثمانی ها مواجه شد. خلیفه عثمانی به نام سلطان سلیم که شیعیان را کافر می دانست و خود را نیز خلیفه تمامی مسلمانان جهان می خواند به قصد اشغال کامل ایران به این کشور لشکرکشی کرد. شاه اسماعیل به قصد دفع حمله عثمانیان به غرب لشکر کشید و در نبرد چالدران(۸۹۳ ه.ش) آن چنان دلیرانه جنگید که علی رغم شکست خوردن، نبرد او در زمره نبردهای بزرگ تاریخ و از افتخارات ایرانیان محسوب می شود. در این جنگ ۲۹۰۰۰ سرباز ایرانی که تنها از سلاح های سرد مانند شمشیر و نیزه استفاده می کردند در برابر سپاه دویست هزار نفری عثمانی که مجهز به توپ و تفنگ بود به سختی ایستادگی کرده و کشتار زیادی از دشمن به عمل آوردند و از ایشان تنها ۸۵ نفر زنده ماندند اما حتی یک نفر اسیر هم ندادند.

ترکان عثمانی در این جنگ قسمت بزرگی از آذربایجان را به اشغال خود در آورند، که البته با مقاومت دلیرانه مردم تبریز سلطان سلیم، مجبور به تخلیه شهر شد. اشغال بخش هایی از آذربایجان توسط عثمانی تا زمان شاه عباس کبیر ادامه داشت(البته پس از شاه اسماعیل نیز آنان هرگاه که فرصتی بدست می آوردند به ایران حمله می کردند و اختلافات مرزی و مذهبی دو کشور تا زمان سقوط امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول طول کشید).

شاه اسماعیل توانست در مدتی کوتاه با تدابیر جنگی و نیز با خشونت هایی که به کار می برد ایران را متحد کرده و در برابر هجوم دشمنان داخلی و خارجی به خصوص ازبکان و عثمانی ها که از شرق و غرب به ایران حمله می کردند به خوبی مقاومت کند.

سروده های شاه اسماعیل: وی مردی بسیار زیبا و خوش اندام بود، اشعار صوفیانه به ترکی آذربایجانی می گفت که تا به امروز نیز این اشعار باقیمانده است. مانند شعر زیر که وی آن را قبل از جنگ برای سلطان عثمانی فرستاد و سلطان نیز پس از خاتمه جنگ شعری به فارسی گفت و به عنوان پاسخ به شاه ایران داد. ترجمه فارسی شعر شاه اسماعیل از این قرار است:

من به مرشد خویش به چشم جوهر و ذات وجود می نگرم،

و خویشتن را در راه او قربانی می کنم،

من دیروز به دنیا آمده ام و امروز خواهم مرد،

بیا، اگر تو می خواهی بمیری، این پهنگاه مرگ است...

مرگ شاه اسماعیل: سلطان سلیم اول که در فتح تبریز موفق شده بود که همسر محبوب شاه اسماعیل را به اسارت در آورد پس از خروج از ایران وی را گروگان گرفت و برای آزادی وی از شاه امتیازات کلانی خواست. اما اسماعیل برای به دست آوردن همسر محبوب خود حاضر نشد یک وجب از خاک ایران را به سلطان سلیم تسلیم کند و آن چنان که گفته شده از دوری همسر خویش در سن سی و پنج سالگی درگذشت. پس از وی فرزند وی شاه طهماسب اول به پادشاهی ایران رسید.

منبع: انجمن ادبی شفیقی با اندکی تخلیص

اوغرادیم

بیر بلادان قاچیبان یوز مین بلایا اوغرادیم

بیر زامان شاد اولمادیم درد و بلایا اوغرادیم

قان یوتوب هر لحظه بیر درد و بلایا اوغرادیم

نئیله ییم ائى دوستان من بی وفایا اوغرادیم


شول فلکین گردیشى، هئچ وقت منى شاد ائتمه دى

خسته کؤنلوم بیر بلادن، غمدن آزاد ائتمه دى

آیرى دوشدوم قووم و قارداشدان منى یاد ائتمه دى

من تکین بختى قارانى خانه ویران ائتمه دى

نئیله ییم ائى دوستان، من بى وفایا اوغرادیم؟


گؤرسه لر احوالیمى هر موبتلا ییغلار منه

آه و ناله مدن یانیب شاه و گدا ییغلار منه

دال ائدیپ بیگانه لر هر آشینا ییغلار منه

رحم ائدیب هر مفلس و هر بینوا ییغلار منه

نئیله ییم ائى دوستان، من بى وفایا اوغرادیم؟


ائى خودایا ائیله دین غمدن صنوبرى نه حال

هئچ موسلمان اولماسین من تک غم ایچره موبتلا

لوطف ائدیب یا خیضرى پئیغمبر مدد ائت سن منا

قالمیشام دار و فنا ایچره گیریفتار و بلا

نئیله ییم ائى دوستان، من بى وفایا اوغرادیم؟

ترجمه اشعار:

بهر فــرار از یک بلا، افتــــاده ام در صد بلا

ناشــاد مــاندم هر زمــان، با درد و آلام و بلا

خون خوردم اندر دل بسی، در موج غم ها غوطه ور

گوئیــد با هر دوستی، گشتم اسیــر بی وفا


از گردش چرخ فلک، ناشاد ماندم هر زمان

با قلب مملو از غم و بیداد ماندم هر زمــان

در بند و دور از یاد هر، آزاد ماندم هر زمان

در حسرت یک خانه آباد ماندم هر زمــان

گوئید با هر دوستی، گشتم اسیــر بی وفا


برحــال زارم می کنی، گریه اگر بینی مرا

از نالـه ام سوزد دل شهزاده و پیــر گـدا

گرید بر احوال دلــم، بیگـانه و هر آشنــا

آرد بحالم رحم دل، هر مفلس و هر بینــوا

گوئید با هر دوستی، گشتم اسیـر بی وفـا


قد صنوبرسـای من، از غم شده لام ایــخدا

هرگز نگردد مسلـمی چون من به غم ها مبتلا

ای خضر پیغمبر مـدد؛ بر حال من لطفی نمـا

افتــاده ام مهــجور در آلام و اصــــرار بلا

گوئید با هر دوستی، گشتم اسیــر بی وفـا

شاه اسماعیل صفوی

آنا دیلیم گؤزلدی

دولوب محببتون ای شوخ و دلستان دیلیمه

آلیب قراریمی الدن وئریب توان دیلیمه

کمان قاشون، گؤزون، اوخ کیپریگون، ساچین گؤزه لیم

آتیر کمند، چکیر یای گئدیر نشان دیلیمه

آلاولی سینه مین آهی وجودیمی کول ائدر

اگر سو سپمسه بو چشم خونفشان دیلیمه

یوخومدو چاره دایاننام همیشه چم خمیوه

ولی باتیرمیاسان طعنیله تیکان دیلیمه

گتیر جمالیوی قوی سینمه قادان جانیما

سرین سرین نفسونله سو سپ یانان دیلیمه

نه قدری گیزله دیرم درد عشقی سینه مده

دیلیمده جوشه گلیر غم اولور روان دیلیمه

می الستله مستم نه آبدستله پست

کی دگمه ییب الیمه جام و استکان دیلیمه

آنا دیلیم ائله شیریندی جاندان ایسته ملی

آچاندا من دیل آنام چوخ دئییبدی جان دیلیمه

دیلیم شیریندی عسلدن اودور کی غم یئمه رم

اگر وورا آریلار نیش هر زامان دیلیمه

منم او ترک، کی آدیم غزللرین دوزودو

من آذر اوغلویام آذر وئریبدی جان دیلیمه

منم او ترک، بخارئیله سمرقندی

باغیشلاییبلا قرا خالیمه ماتان دیلیمه

منم او ترک، کی غربتده اللی ایل یاشارام

تجاوز ائیله مز اهواز و اصفهان دیلیمه

منم او ترک، کی دالدان چیخاردارام دیلینی

قاهاررام انگینی هر کیم دیسه یامان دیلیمه

منم او ترک، سوزوم جمله سوزلرین گوزیدو

سوزوم اوزوم کیمی دوز، باغلاما یالان دیلیمه

دیلین فضیلتی یوخدور ملاک تقوادی

گئد اوز کمالیوه گول گولمه ای فلان دیلیمه

یقول اکرمکم عند ربّی اتقاکم

قویوب پیمبر اکرم گوزل بیان دیلیمه

همیشه امر به معروف دور منیم هدفیم

اگر کومک لیق ائده حیّ لامکان دیلیمه

منافقه دئیرم ال گوتور بو تفرقه دن

گولوب محاسینیمه یازما داستان دیلیمه

گلین وئره ک ال اله دشمنین قازاق کوکونو

یئتیرمه زهریلی عقرب کیمی زیان دیلیمه

کریمی ام دیلیمی رایج زامان ائده رم

توجّه ائتسه آقام صاحب الزّمان دیلیمه

استاد کریمی مراغه ای

چهارشنبه سوری

قیش چیخدی گزیر کوچه نی بو تازه جوانلار

یوخ یوخ نه جاوان درس تمدن اوخویانلار

چون مدرسه قورتولدی چیخوب ائیله تماشا

چارراه خیاباندا دوشوب گؤر نئجه غوغا

قیزلار کی چیخور مدرسه دن خیلی دل آرا

نازیله گئدیر منزله گویا که مارالدی

بیردن گوروسن آتدیلار بمب رنگی سارالدی

بو بوینی یوغون قانمور اوشاقدور چوخی قورخار

یا حملی وار آرواددی جانیم زحمتی آرتار

یا تریکی دور نعشه قاچار معرکه قالخار

ظاهرده موحصلدی اوزی اهل کمالدی

لیکن کافی تشبیهدی لاب او مالدی که مالدی

چارشنبه سوریده اولوبدور بئله مرسوم

بو رسملری واجب ائدوبدور ننه کلثوم

تصدیق ایلیوب چوخلارینی زینب پاشا مرحوم

بیر ساعت اوتور دقتیله ائیله تماشا

بیر بیر او یازان رسملری ائیلیوم انشاء

اولسون شب چارشنبه گرکدور هامی دلشاد

چیخسونلار داما قیز گلین اوغلان کیشی آرواد

هر دامدا گرگ اود یانا اولموش بئله ایجاد

قیزلار اونون اوستوندن او ساعتده آتیلسون

اما آتیلاندا دییه جاق بختیم آچیلسون

دامدان ائیله کی اندیلر قورتولدی تماشا

بیر مجمعه خوش شب چره ائیلر مهیا

خورما یمش ایگده سوجوق و فخری و حلوا

بیر عیده خانیم قلبیده بیر نیت ایده رلر

گیزلینجه قولاق آسماقا جدیت ایده رلر

شال ساللاماقا بعضی ایدر شوقیله رغبت

باغلاللار انون شالینه هر شیدن اوساعت

خوش یمن اولار گر دولما پیشیرسه شاما آرواد

شامدان صورا بیر آز بادام اویناللا یاتاللار

آرواد کیشی هر تک تکی مقصوده چاتاللار

کریمی مراغه‌ای دن

نامرده دو وئرمه

الهی هر نه وئرسون مرده وئر نامرده دو وئرمه

وطنداش حقّینه بیگانه یه حق وتو وئرمه

جلودار ائت بیزه دانانی دشمن اولسادا اولسون

آماندیر لطف قیل سوز قانمیان دوستا جلو وئرمه

کریم انسانه کرمان قالی سین وئر، فرش کاشان وئر

پخالت یورقانیندا یوخلایان شخصه پتو وئرمه

جناب قانمازا آت وئر، قاطیر وئر، مال داوار لطف ائت

پوزون آرتیر ماقا وئر قرمیزی نیسان، پژو وئرمه

سیچان آرتماقدادیر آرتیر پیشیکلر نسلینی امّا

سیچاندان باشقا بو حیوان اوچون حق میو وئرمه

قارینپا کیمسه نین شوربایه آرتیر رغبتین یارب

قوناقلیقدا عنایت قیل اونا میل چلو وئرمه

دئینگن کیمسه نین شرّیندن ایمن قیل قولاخلاری

عمل سیز واعظین آلت انگینه بیر بئیله تو وئرمه

دئمم میز بازی میزدن آیری ساخلا دیغلاسین اولسون

دییم بو فرقه یه وئر سونده میز چسب اوهو وئرمه

او کس که بورک سندن ایستیور باشلاره بورک قویسون

او شخصه باش وئریپسن عیبی یوخ امّا شاپو وئرمه

اوکی حیوان کیمین بیزلنمه سه مشکل یولا توشسون

بو حیوان خویلویا قیل مرحمت بیز وئر بزو وئرمه

اوکی مال حیوانی ایللر قویوپدور آرپایا حسرت

ائله مخلوقه یا رب جو وئر امّا آبجو وئرمه

خدایا مین کتابلیق قافیه بذل ائت غزل بازه

قیزیل بازه قیزیل وئر قات باقات پول وئر پلو وئرمه

حکیما «عاصمین» اشعارینه بیر کسیه دوزگوندور

خطاسین بیر به بیر عفو ائیله ییب اغیاره لو وئرمه

عاصم اردبیلی 2/2/87 اردبیل

ادبیات آذربایجان در دوره ی صفویه

سده‌ی دهم هجری(شانزدهم میلادی) با حادثه‌ی بزرگی در ایران همراه بود. در سال 907ق/ 1502م اسماعیل صفوی از خاندان شیخ صفی الدین اردبیلی، پس از 12 سال تلاش و از میان بردن 50 حاکمیت محلی، سرانجام در تبریز تاجگذاری کرد. او با محور قرار دادن مذهب تشیع، حکومتی یکپارچه و متمرکز ایجاد کرد.

شاه اسماعیل به دو نکته‌ی اساسی توجه داشت: یکی مذهب تشیع و دیگری زبان ترکی. اولی پایه و اساس قدرت گیری خاندان صفویه بود و دومی عامل بسیج هواداران صفویه. در سپاهی که شاه اسماعیل برای اجرای اهدافش گردآورده بود، قبایل ترکی چون شاملو، استاجلو، تکه للو، روملو، افشار، ذوالقدر، قاجار و ارساق شرکت داشتند. این قبایل در زمان شیخ حیدر پدر شاه اسماعیل، با نام قزلباشان معروف شدند. شیخ حیدر به هوادارانش دستور داده بود که کلاه سرخ رنگی دوازده تَرک به نشانه‌ی 12 امام بر سر بگذارند.

قزلباشان هسته‌ی اصلی سپاه شاه اسماعیل را تشکیل می‌دادند. عامل ارتباط معنوی و ظاهری شاه اسماعیل با مریدانش نیز زبان ترکی بود. با به قدرت رسیدن شاه اسماعیل، زبان ترکی نیرویی دوباره گرفت. شاه اسماعیل خود به ترکی شعر می‌سرود و ختایی تخلص می‌کرد. قسمت مهم اشعار او در عشق امام علی(ع) و امامان شیعه است. در زمان شاه اسماعیل، قالب قوشما(دو بیتی 11 هجایی) به وسیله‌ی شاه اسماعیل و شعرای معاصر پایه گذاری و توسعه یافته بود. قوشما از وزن‌های هجایی معمول در میان اقوام ترک بوده است. هر قوشما 2 تا 5 بند بود. نمونه‌ای از قوشما:

هرکیم شیخ صفوی‌نین امرینی توتماز یورلور بویولدا منزله چاتماز

غیر ملت اونا اعتبار ائتمز جمله عبادتین باشی دیر توحید

اشعار عاشقانه نیز با اوزان هجایی مانند قوشما، گرایلی(دو بیتی 8 هجایی) و بایاتی(دو بیتی 7 هجایی) در همین زمان پدید آمد. شاه اسماعیل خود غزل سرایی زبده بود. او از شاعران برجسته‌ی ترکی آذربایجانی است. نامه‌هایی که شاه اسماعیل برای پادشاهان عثمانی همچون سلطان مراد و سلطان سلیم می‌نوشت، به زبان ترکی بودند.

زمانی که شاه اسماعیل تبریز را از سلطان مراد آغ قویونلو گرفت و عَلَم شیعه‌گری برافراشت، ادیبان پارسی زبان دربار آغ قویونلو که عده‌ای از آنان سنّی متعصب بودند، به عثمانی رفتند. بدین ترتیب ادب ترکی از ادب پارسی پیشی گرفت. این ادیبان همچنان به کار ترویج زبان پارسی در عثمانی ادامه دادند. سلاطین عثمانی نامه‌های خود را برای شاه اسماعیل به فارسی می‌نگاشتند. اغلب شاعران آذربایجان در دربار صفوی گردآمده بودند. حبیبی شاعر معروف متولد برگشاد، ملک الشعرای دربار بود و شعری به فارسی از او در دست نیست. در دربار شاعران دیگری چون محمد امین سلطان ترکمان و برادرش محمد مؤمن بیگ به پارسی و ترکی شعر می‌سرودند. مولانا کلبعلی راغب تبریزی(مرگ 1002ق)، عقیقی شروانی و قاضی اعرجی مراغی از شاعران این دوره هستند که هم به پارسی و هم به ترکی شعر گفته‌اند. صادق بیگ افشار تبریزی متخلص به صادقی، در نظم و نثر فارسی و ترکی جغتایی دست داشته است. دیوان غزلیات ترکی و منشأت ترکی دارد. معروفترین اثر او تذکره‌ی مجمع الخواص در شرح احوال شاعران معاصر اوست که به زبان ترکی جغتایی نوشته و آقای عبدالرسول خیامپور استاد دانشگاه تبریز آن را به فارسی ترجمه کرده است.

علاوه بر آثار مکتوب، داستان‌های ترکی توسط عاشیق‌ها یا همان نوازندگان و خوانندگان دوره گرد در آذربایجان پدید آمدند. اینان دنباله رو اوزان‌های قدیمی بودند و وجود آن‌ها نشان‌گر عمق سیطره‌ی زبان ترکی به ویژه در روستاها و شهرهای کوچک است. از این داستان‌ها می‌توان به کوراوغلو، اصلی و کرم، قنبر و آرزو، شاه اسماعیل، عاشیق غریب و صنم و عاشیق عباس توفارقانلی اشاره کرد.

حقیری یکی از نمایندگان برجسته‌ی شعر ترکی آذربایجان در سده‌ی دهم است. وی چه در اشعار دیوان ترکی خود و چه در مثنوی لیلی و مجنون که آن را به ترکی نوشته، از شاعرانی چون جامی و هاتفی بسیار تأثیر پذیرفته است. در لیلی و مجنون او، تأثیر جامی افزون‌تر است. فردی اردبیلی از شاعران مکتب وقوع که دیوان او به فارسی و ترکی در موزه‌ی بریتانیا موجود است.

بی‌تردید فضولی ستاره‌ی درخشان آسمان ادبیات آذربایجان و بزرگترین شاعر ترکی آذربایجانی در سده‌ی دهم است. محمد بن سلیمان بغدادی متخلص به فضولی(1556-1489م) بر دیگر شاعران برتری دارد. ادبیات ترکی با فضولی به اوج خود رسید. قبل از فضولی ادبیات ترکی آذربایجانی شکل‌هایی چون مثنوی و غزل را آزموده بود. فضولی خود استاد غزل بود. علاوه بر آن او نخستین آثار ارزنده‌‌ی تمثیلی را در ترکی آذربایجانی آفرید(بنگ و باده- صحبت الاثمار). فضولی مانند نسیمی کوشید تا شعر ترکی را با اوزان عروضی سازگار نماید اگر چه او موفقیت چشمگیری به دست آورد ولی واقعیت این بود که ترکی با وزن هجایی سازگارتر است. او در 942 لیلی و مجنون را به ترکی سرود. مثنوی بنگ و باده را به نام شاه اسماعیل تمام کرد. کتاب روضة الشهداء تألیف ملاحسین کاشفی را به نام حدیقة السعداء به ترکی ترجمه کرد. فضولی حدیث اربعین از آثار جامی(شامل چهل حدیث) رابه همراه معنی منثور و ترجمه‌ی منظوم، به ترکی برگرداند. او در مقدمه‌ای که بر این کتاب نوشته‌ی است، یادآوری می‌کند که این«چهل دانه گوهر را برای فیض عموم» به ترکی ترجمه کرده است. از کتاب‌های دیگر او می‌توان به شکایت نامه(ترکی)، مطلع الاعتقاد(ترکی)، ساقی نامه(فارسی)، قصیده‌ی انیس القلب(فارسی) اشاره کرد. فضولی در هر سه زبان ترکی، فارسی و عربی آثاری بی‌بدیل داشته و به حق او را شکسپیر شعر ترکی می‌نامند.

در سال 944ق/ 1539م محمد بن حسین کاتب نشاطی شاعر معروف، کتاب روضة الشهداء نوشته ملاحسین واعظ کاشفی را با نام شهدا نامه به ترکی ترجمه کرد. نشاطی این کار را به دستور شاه تهماسب و نیز تأکید قاضی‌خان ساروشیخ اوغلو حاکم شیراز انجام داد. از مهم‌ترین ویژگی‌های سبک شناختی شهدا نامه، استفاده‌ی مترجم از واژه‌های خاص گویش تبریزی است. به ویژه این که بیش‌تر این واژه‌ها برای نخستین بار وارد زبان مکتوب ادبی شده‌اند.

روحی انارجانی یکی از شعرای معروف سده‌ی دهم است. او در زمان سلطان محمد خدابنده چهاردهمین پادشاه صفوی می‌زیست. به گفته‌ی محمد علی تربیت در کتاب دانشمندان آذربایجان، او از شعرای نامور آذربایجان بوده و در نظم و نثر پارسی استاد و صاحب دیوان و منشأت است. تنها نسخه‌ی بازمانده‌ی رساله‌ای از او که به سال 1037ق به خط فریدون گرجی نوشته شده و توسط عباس اقبال آشتیانی چاپ رسیده است.

روحی انارجانی(انرجانی) رساله‌ای به زبان ترکی آذربایجان نوشته است که شامل یک مقدمه، دو بخش و یک خاتمه است. مقدمه در خطبه و بیان سبب تألیف رساله است. بخش اول، در دوازده فصل و در باره‌ی رسم و آیین مردم تبریز است. بخش دوم، در چهارده فصل در بیان اصطلاحات و عبارات جماعت اناث و اعیان و اجلاف مردم تبریز است. خاتمه‌ی رساله دارای 29 بیت شعر در بی‌وفایی زنان و 7 بیت شعر عاشقانه است.

رساله روحی انرجانی که(اگر انتساب این رساله را به مردم تبریز در آن زمان درست بدانیم) نشانه‌ی این مطلب است که زبان نیمه مرده‌ی پهلوی در بین برخی طبقات مردم تبریز رایج بوده است. دانسته است که شماری طبقات پیشه ور پیش‌تر در زمان شاه تهماسب به این زبان شعر می‌گفتند ولی آنچه که روشن است اینکه طولی نکشید که از اوایل دوره‌ی صفویه زبان پهلوی رخت از میان بست و تنها به چند روستای دور افتاده(از جمله عنبران در نزدیک اردبیل- هرزندات نزدیک زنوز اهر، کرینگان یا چرینگان از محال دیزمار اهر- قریه‌ی ینگجه در قسمت ایل دلیکانلو میانه) محدود شده است.

در سده‌ی یازدهم هجری نیز سیر تکاملی زبان ترکی ادامه یافت. صائب تبریزی(1016-1086ق) معروفترین شاعر این سده است که عنوان ملک الشعرایی را از شاه عباس دوم گرفت. صائب در شعر پارسی چیره دست و در ترکی شاعری زبده بود. نسخه‌ی دست نویس دیوان غزلیات ترکی او به وسیله‌ی پرفسور حمید آراسلی در دانشگاه لنینگراد پیدا و چاپ شده است. مجموعه‌ی اشعار ترکی صائب در باکو چاپ شده و برخی غزلیات او توسط بالاش آذراوغلو به نظم فارسی درآمد.

توتولموش کونلومه جامیله شادان ائیله مک اولماز

ال ایلن پسته نین آغزینین خندان ائیله‌مک اولماز

از دیگران شاعران ترکی سرا می‌توان به قوسی تبریزی(دارای دیوانی با 6 هزار بیت)، درویش مثلی فرزند میرزا چلبی تبریزی(که شعر ترکی‌اش بر اشعار عربی و فارسی رجحان دارد)، محمد تقی دهخوارقانی تبریزی(مرگ 1093ق) و شاکر شیروانی از شاگردان مکتب فضولی را می‌توان نام برد. مرتضی قلیخان در اشعار ترکی خود، از حافظ و سعدی سود برده است. محمد حسین روانی در 1068ق گلستان سعدی را به ترکی برگرداند. نسخه‌ای به خط مؤلف در کتابخانه‌ی ملی تبریز موجود است.

علاوه بر آن در سده‌ی یازدهم، زبان ترکی در پژوهش‌ها و تحقیقات مورد استفاده قرار گرفت. یکی از ویژگی‌های پارسی پژوهی در این سده استفاده از زبان ترکی است. محمد مهدی تبریزی در 1199ق کتاب قواعد احمدیه از فرهنگ‌های دو زبانه را به ترکی و فارسی نوشت. کتاب فرهنگی دیگر که به ترکی فارسی است، لغتنامه‌ی سنگلاخ اثر میرزا مهدی خان استرآبادی است. میرزا محمد مهدی خان تبریزی نیز یک دستور زبان و یک لغت نامه‌ی ترکی به فارسی نوشت که به ترکی محاوره‌ای آذربایجان بوده و آن را بعد از 1198ق/ 1783م تمام کرده است.

از شاعران معروف سده‌ی دوازدهم می‌توان به ملاپناه واقف(1717-1797م) و عاشیق خسته قاسم تیکمه داشی و جنونی اردبیلی اشاره کرد. در این سده یعنی سده‌ی دوازدهم، زبان ادبی به تدریج به شکل عمومی و یگانه درآمد. ارتباط بین لهجه‌های محلی بیش‌تر شد و اختلاف میان آنها کاهش یافت. کلمات دخیل در زبان ادبی کم‌تر شده ولی در سبک‌های علمی ناچار اصطلاحات عربی به کار رفته است. در این سده ادبیات مردمی‌تر و غنی‌تر شد. سبک‌های آن عبارت بودند از:

1- سبک کلاسیک(اشعار شاکر شیروانی و جمهور شیروانی)

2- به سبک علمی(کتاب صفویه پادشاه‌لاری تاریخی تألیف در 1733م)

در نیمه قرن 18 آثار ادبی شفاهی یعنی بایاتی‌ها، قوشماها و داستان‌ها به مجالس شهری راه یافت.

منبع: سایت باشگاه اندیشه

نویسنده: پرویز زارع شاه مرسی

بیر ائلی بوراندا قاردا چکه جم

بیر ائلی بوراندا قاردا چکه جم

بیر ائلی باهاردا واردا چکه جم

بیر شکیل چکه جم گوزگیله سینه

آرزیلار دوزوله سیل سیله سینه

بیر باهار سالاجام قیش چیله سینه

بیر لالا خونچاسین قاردا چکه جم

بیر داغی چکه جم دومان ایچینده

بیر یاخشی بیتره م یامان ایچینده

بیر حققی دوغرولدام گومان ایچینده

شاختادا بیر آغاج باردا چکه جم

بیر سئلی چکه جم سارا قوینوندا

بیر ائلی یاردیم سیز یارا قوینوندا

بیر دیلی دیلچک سیز داردا چکه جم

تیکیلی بیر آغیز چکه جم بوما

بیر درین باخیش کی فیکیره جوما

یوللایام شکیلین تهرانا قوما

بیر ائلین یوخلوقون واردا چکه جم

بیر ایشیق چکه جم اوزاقدان آتیب

بیر دنیز چکه جم دنیزه باتیب

بیر ائلی چکه جم مین ایلدی یاتیب

وارلیغین بیلمیره م هاردا چکه جم

نیله ییم دیل سیز بیر باش چکه نمیرم

ائلیمین گوزونده یاش چکه نمیرم

بو ائلین ماهنی سین تاردا چکه جم

ائلیمی باهاردا واردا چکه جم

هوشنگ جعفری

(سهند) بولود قره چورلودان بیر گوزل شعر

دیلیمی، دالیمدان چیخارتسالاردا،

قوی قارداش دردیمی دئییم باری بیل

گونئی دن– قوزئیه، غربدن– شرقه.

هانسی خالقی گؤردون بیزیم تک ذلیل؟

 

دئمیرم دونیادا اسارت یوخدور

چوخ یئره سونگو تاخمیش استعمار،

آنجاق بیزیم کیمی اَزیلن آزدیر،

هاردا حاق وئرمز وار حاق تاپیلماز وار!

 

میللی آزادلیقلار عصری اولسادا

هر یئرده، هر یاندا آدی بو عصرین

نه ائتمک «دونیانی بوغدا توتسادا،

کهلیین روزیسی چینقیلدیر» همین

 

بو شرف، بو شوکت، بو قدرت، بو شان

هاردا دوغورداندا بیزه عار اولسون!

حیاتین آمانسیز بیر قانونو وار،

تعصوب سیز میلت گرک خوار اولسون.

 

میللی تعصوب دن دانیشدیم اولسون

اصلینی ایتیرنده حارامزاده دیر،

مرد اوغول  وطنین حاققین ایتیرمز،

وطن اینسانا اَن بؤیوک آنادیر.

 

قویون محکوم اولوم میلت چی لیگه،

دونیادا میلیتین سئومه ین کیمدیر؟!

دیلین، ائلین یوردون تالان ائتسه لر

آجییب باشینا دؤیمه ین کیمدیر؟!

 

گرک گؤزلریندن گؤز اؤرته هر کس

قارغا یوواسینا یاناشسا اگر،

نییه وطنیمی سئومه ییم نییه؟

من قارغادان دا اسگییم مگر؟

 

من دئمیرم اوستون نژاددانام من

دئمیره م ائللریم ائللردن باشدی

منیم مسلکیمده منیم یولومدا،

میلت لر هامیسی دوستدور، قارداشدیر.

 

چاپماق ایسته میره م من هئچ میلتین،

نه دیلین نه یئرین نه ده امه یین

تحقیر ائتمه ییرم، هده له میره م

کئچمیشین، ایندیسین، یا گله جه یین

 

من آییرما ییرام آیری سالمیرام،

قارداشی، قارداشدان، آروادی اَردن

آنانی بالادان، اَتی دیرناقدان،

اوره یی اوره کدن، قانادی پردن

 

پوزماق ایسته میره م من بیرلیک لری

اینسانلیق بیر لیگی ایده آلیمدیر،

قارداشلیق یولداشلیق ابدی باریش

دونیادا اَن بؤیوک آرزولاریمدیر.

 

آنجاق بیر سؤزوم وار: من ده اینسانام

دیلیم وار، خالقیم وار، یوردوم یووام وار،

یئردن چیخمامیشام گؤبه لک کیمی

آدامام حاققیم وار ائلیم اوبام وار

 

قول یارانمامیشام یاراناندا من

هئچ کسه اولمارام نه قول نه اسیر

قورتولوش عصری دی اینسانا بو عصر

اسیر اولانلارین بوخووون کسیر.

شاعر: سهند

بوسه لبیندن

حسنون گؤزل آیت لری ای سئوگلی جانان

اولموش بوتون عالمده سنین شانینه شایان

گل ائیله عنایت منه وئر بوسه لبیندن

چونکی گؤزلین بوسه سیدیر عاشیقه احسان

سوردوم کی کؤنول هاردادی آلدیم بو جوابی

هئچ سورما تاپیلماز اونو آختارسادا انسان

رحم ائیله دئییب سیل کیمی گؤز یاشیمی تؤکدوم

گل قانیمله اَل یوما ای آفت دوران

انصافین اگر اولسا آچیق سؤیله «نظامی»

سنله نئجه رفتار ائلسین ای مهی تابان

گل سؤیله جوابین نه اولار سورغو زمانی

احوالیمی سندن سوروشارسا قیزیل اسلان

حکیم نظامی گنجومی

عشق دیر

قد انار العشقُ للعشّاقٍ منهاج الهدا

سالک راه حقیقت عشقه ائیلر اقتدا

عشق دیر اول نشئه ی کامل کیم آندان دیر مدام

مئیده تنویر حرارت، نئیده تاثیر صدا

وادی وحدت، حقیقتده، مقام عشق دیر

کیم مشخص اولماز اول وادیده سلطاندان گدا!

ائیله مز خلوت سرای سرّ وحدت محرمی

عاشقی معشوقدن، معشوقو عاشقدن جدا

ای کی اهل عشقه سؤیلرسن ملامت، ترکین ائت

سؤیله کیم، ممکون مودور تغییر تقدیر خدا؟

عشق کلکی چکدی خط، حرف وجود عاشقه

کیم اولا ثابت، حق اثباتینده نفی ماعدا!

ای فضولی انتها سیز ذؤوق بولدون عشقدن

بؤیله دیر هر ایش کی حق آدیله قیلسان ابتدا

حکیم فضولی

قانلی زمان

گینه آلیپدی زامان شور عاشقانه می الدن

نگاری اوخشاماقا وئرمیشم بهانه می الدن

غزل آدیندا قیزین ساچلارین داراخلیاریدم

چیخارتماسایدی زمانه ماراخلی شانه می الدن

یارین کامان قاشینا کونلومو نشانه بیلیردیم

دییپدی تیر جفا وئرمیشم نشانه می الدن

حیات چشمه سینین ایزلرین گوزونده گورردیم

او گؤز یاتاندان آلیب عمر جاودانه می الدن

کونول قوشوم یووا سالماخدایام یاشیل چمن ایچره

خزان یئلی اسه ره ک آلدی آشیانه می الدن

ائلین ترانه لریلن دونه ردی جنته یوردوم

آپاردی بمبلا موشک سسی ترانه می الدن

ووراردی شعر آغاجی یازدا مین جوانه کونولده

قوجالتدی کونلومو قیش آلدی مین جوانه می الدن

خیال قاناد چالاراق «عاصم» ام سماده گزردیم

دمیر قانادلی لِی آلدی اوشَن فسانه می الدن

یئر اوزره اود یاغاراق سازکول اولدی سیمده قیریلدی

چیخارتدی جبر زمان چنگیلن چغانه می الدن

گل ای طراوتی پوزقون چمنلره گتیرن یاز

اوزانسا قیش آلاجاق طبع شاعرانه می الدن

عاصم کفاش اردبیلی 29 اسفند 1366 اردبیل- مجموعه ی شعر سوزلو گوزلر