اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر
اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر

پرندگان مهاجر

پرندگان مهاجر، در این غروب خموش

که ابر تیره تن انداخته به قله‌ی کوه،

شما شتاب زده راهی کجا هستید؟

کشیده پر به افق، تک تک و گروه گروه

      

چه شد که روی نمودید بر دیار دگر؟

چه شد که از چمن آشنا سفر کردید؟

مگر چه درد و شکنجی در آشیان دیدید؟

که عزم دشت و دمن‌های دورتر کردید؟

     

در این سفر که خطر داشت بی‌شمار، آیا،

ز کاروان شما هیچ کس شهید شده است؟

در این سفر که شما را امید بدرقه کرد

دلی ز رنج ره دور، ناامید شده است؟

       

چرا به سردی دی ترک آشیان کردید

برای لذت کوتاه گرمی تنتان؟

و یا درون شما را شراره‌ای می‌سوخت؟

که بود تشنه‌ی خورشید، جان روشنتان؟

   

پرندگان مهاجر، دلم به تشویق است،

که عمر این سفر دورتان دراز شود.

به باغ باد بهار آید و بدون شما،

شکوفه‌های درختان سیب باز شود

تلاش دائم پرشور می‌دهد امکان،

که باز بوسه‌ی شادی بر آشیانه زنید.

میان نغمه‌ی مستانه‌ی پرستوها

شما هم از ته دل بانک شادمانه زنید.

     

به دوش روح چه سنگینی دل آزاری است،

خیال آنکه رهی نیست در پس بن بست.

برای مردم رهرو، در این جهان فراخ

هزار راه رهائی و روشنائی هست.

شاعر: ژاله اصفهانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد