اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر
اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر

برکه در دالان جنگل

ای خوشا مازندران، در فصل گلجوش بهاران

در کنار همزبانان، مهربانان دوستداران

می‌برد دل را به شهر عشق‌ها، دلداگی‌ها

موج دریا، لطف صحرا، عطر جنگل، بوی باران

بوی گلپر دل رباید با نسیمی در چمن‌ها

عطر پونه روح می‌بخشد به تن، در جوکناران

برکه در دالان جنگل، چشمه در آغوش بیشه

جلوه‌گر عکس درختان، در صفای چشمه‌ساران

دل به رقص آرد ز مستی در هوای صبح جنگل

بانگ مرغان غزل‌خوان، های و هوی آبشاران

دلربا، زیبا، فریبا، سینه می‌ساید به دریا

مرغ ماهی‌خوار، صدها فوج مرغابی، هزاران

کوه تا کوه است نرگس، ساقی چشم تو خواهم

تا که بنشینم به عشرت مست، در بزم خماران

در میان بستر گل تا بیاسایم زمانی

بانگ لالایی بر آید از نوای جویباران

لیکن از دیدار رنگ ارغوان‌ها، یاسمن‌ها

ناگهان آید به خاطر روی سرخ شرمساران

از میان برگ‌ها و شاخه‌های برکشیده

می‌پرد مرغ خیالم تا دیار بی‌قراران

می‌روم در کومه‌ها و کلبه‌های بی‌پناهان

در شب بی‌مادران، بی‌غمگساران، شیرخواران

می‌روم با داغِ دل، بر تربت یاران که آنجا

لاله می‌کارند بر گور جوانان، لاله کاران

بینم آنجا مادری بی خان و مان، آشفته گیسو

می‌کند با ضجّه‌ها گور پسر را بوسه باران

تا پریشان می‌کند گیسوی خود را بید مجنون

می‌چکدد در خاطرم اشک پریشان روزگاران

می‌رسد از رفتگان در بیشه‌ها فریاد رحلت

وز درون صخره‌ها بانگ سُم اسبِ سواران

گوی‌های کاج را چون بر صلیب شاخه بینم

ناگهان آید به یادم سرنوشت «سربداران»

ای بهار غم‌فزا، ای لاله‌ها ما داغداریم

با خزان خاطر یاران، چه سودی از بهاران؟

گریه کن ای آسمان غمزده ای ابر غمگین

از مروت بر شب اندوه ما اشکی بباران

مهدی سهیلی- فروردین 1364

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد