ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
مرغ خوشبخت شود، چونکه به گلزار رسد
چشم بر روی جهان دگری بگشاید
شاخه، در باغ اگر بر سر دیوار رسد
ای خوش آن دست که دامان عزیزان گیرد
کار دیدار، به اصرار و به انکار رسد
اشک افشاندن و زانو زدن اندر بر یار
قصهای باشد و پیوسته به تکرار رسد
لب به لبخند گشاید ملک اندر ملکوت
چونکه پیغام، ازین یار به آن یار رسد
جشن گیرند به شادی همه مرغان بهشت
بوی گلزار، چو بر مرغ گرفتار رسد
درد عشق، آه اگر آینه از شرم کند
تاجها بر دل بیچارهی بیمار رسد
باد پرخون، جگر شرم که عمری نگذاشت
که مرا عشق جگرخوار به اقرار رسد
دیگر، این معجزه میخواهد و بسیار کم است
درد پنهان به مداوای پرستار رسد
سهم ما، عشق به دل خون شدهای بود که سهم
چون که بیقاعده باشد کم و بسیار رسد
داد و فریادم ازین تودی دوار گذشت
تا به گوش فلک و ثابت و سیار رسد
بشنوید ای در و دیوار، که جانان نه شنید
آنچه امروز به گوش در و دیوار رسد
شاید «امید» نهان باشد از انظار جهان
این ورق سوخته روزی که به انظار رسد
شاعر: مهدی اخوانثالث