ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
بودم شراب ناب به مینای زرنگار
مستی ده و لطیف و فرحبخش و خوشگوار،
رنگم به رنگ لالهی خودروی دشتها
بویم چو بوی وحشی گلهای کوهسار
او، از رهی دراز به نزدیک من رسید
آزرده جان و تشنه و تبدار و خسته بود
در دیدهاش تلاطم اندوه، آشکار،
بر چهرهاش غبار ملالت نشسته بود
چشمش به من افتاد و به ناگاه خنده زد؛
من همچو گل ز خندهی خورشید وا شدم
پُر کرد جامی از می و شادان به لب نهاد
آه از دمی که با لب او آشنا شدم
نوشید او مرا و درنگی نکرد و، من
آمیختم به گرمیِ کام و گلوی او؛
مستی شدم، ز جان و تن او برآمدم،
چون آتش دمیده بر افروخت روی او،
زان خستگی که در تن او بود اثر نماند،
سرمست، خندهها زد و گُلْ از گُلشنش شکفت،
مینای بیشراب مرا گوشهیی فکند؛
زان پس میان قهقهه فریاد کرد و گفت:
هر چند کام تشنهی من ناچشیده بود
زین خوبتر شراب گوارای دیگری،
زان پیشتر که رنج خمارم فرا رسد
باید شراب دیگر و مینای دیگری
سیمین بهبهانی
سلام
ممنون ازشما
سایت شماهم لینک شد