ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
این نگاهی که آفتاب صفت
گرم و هستی ده و دل افروزست
باز در عین حال چون مهتاب
دلفریب و عمیق و مرموزست
لیک با این همه دل انگیزی
همچو تیز از چه روی دلدوزست؟
با چنان دلکشی که میدانم
از نگاهت چرا گریزانم؟
چشمهای سیاه چون شب تو
بیخبر از همه جهانم کرد
حال گمگشتگان به شب دانی؟
چشمهای تو آن چنانم کرد
محو و سرگشتهی نگاه توام
این نگاهی که ناتوانم کرد
ناچشیده شراب مست شدم
بیخبر از هر آنچه هست شدم
چون زبان عاجز ایدت ز کلام
نگه از دیدهی سیاه کنی
رازهای نهان مستی و عشق
آشکارا به یک نگاه کنی
لب ببند از سخن که میترسم
وقت گفتار اشتباه کنی
کی زبان تو این توان دارد؟
چشم مست تو صد زبان دارد
سیمین بهبهانی