ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
نیمه شب بود و غمی تازه نفس،
ره خوابم زد و ماندم بیدار
ریخت از پرتو لرزندهی شمع
سایهی دسته گلی بر دیوار
همه گل بود ولی روح نداشت
سایهای مضطرب و لرزان بود
چهرهای سرد و غم انگیز و سیاه
گوئیا مردهی سرگردان بود!
شمع، خاموش شد از تندی باد،
اثر از سایه به دیوار نماند!
کس نپرسید کجا رفت، که بود،
که دمی چند در اینجا گذراند!
این منم خسته درین کلبه تنگ
جسم درماندهام از روح جداست
من اگر سایهی خویشم، یا رب،
روح آوارهی من کیست، کجاست؟
فریدون مشیری