اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر
اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر

دشمن جان

دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم

از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم

غمم این است که چون ماه نو انگشت نمایی

ورنه غم نیست که در عشق تو رسوای جهانم

دم به دم حلقه این دام شود تنگ تر و من

دست و پایی نزنم خود ز کمندت نرهانم

سر پر شور مرا نه شبی ای دوست به دامان

تو شوی فتنه ساز دلم و سوز نهانم

ساز بشکسته ام و طائر پر بسته نگارا

عجبی نیست که این گونه غم افزاست فغانم

نکته عشق ز من پرس به یک بوسه که دانی

پیر این دیر جهان مست کنم گر چه جوانم

سرو بودم سر زلف تو بپیچید سرم را

یاد باد آن همه آزادگی و تاب و توانم

آن لئیم است که چیزی دهد و باز ستاند

جان اگر نیز ستانی ز تو من دل نستانم

گر ببینی تو هم آن چهره به روزم بنشینی

نیم شب مست چو بر تخت خیالت بنشانم

که تو را دید که در حسرت دیدار دگر نیست

آری آنجا که عیان است چه حاجت به بیانم؟

عماد خراسانی

نظرات 1 + ارسال نظر

خویلی قشنگ و احساسین . من عاشق اشعار عمادم .
موفق باشی . به راه ادامه بده منم برات شعر میفرستم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد