ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
به راه بادیهی عشق، آشناست، حسین
ببین که در پی قربان شدن به تیغ ستم
چو نخل سر زده از باغ کربلاست، حسین
به نالههای غریبانه مویه کُن چون نی
ز نای سینه که در بند نینواست، حسین
به قامتی شرفآموز آسمان بلند
ستاده در بر شمشیر کینه راست، حسین
دریغ و درد، که از داغ یاوران طریق
شکسته خاطر، با قامتی دو تاست، حسین
چو آسمان، تنش آزین به گُل ستارهی زخم
چو خفته صید، به نیزار نیزههاست حسین
به راه دوست گذشت از جهان و جان بنگر
به استقامت و ایثار، تا کجاست حسین
رها ز رنگ تعلق، به ملک استغنا
رضا به دادهی حق داده و رضاست حسین
چو شیر شرزه، شکار افکن است و دشمنسوز
به کارزار، همانند مرتضی است حسین
خدای را، مشو از موج حادثات ملول
که در سفینهی تقدیر، ناخداست حسین
به خون پاک شهیدان کربلا سوگند
که در حریم وفا رحمت خداست حسین
شعر: مشفق کاشانی
دوباره زورق اندیشهام به آب افتاد
دل عطش زدهام عارفانه فال گرفت
به کام تشنه لبان قرعهی شراب افتاد
هزار نکتهی ناگفته در نگاهم ماند
چرا که پرسش دل باز بیجواب افتاد
تمام زندگیام فصل دل سپردن بود
روایت غم او چون که در کتاب افتاد
«نماز شام غریبان که گریه شد آغاز»
به روز واقعه از چهرهها نقاب افتاد
گلوی تشنهی خورشید از عطش میسوخت
دمی که پیکر سردار از رکاب افتاد
ز شور عشق که همراه کاروان میرفت
به کاخ شب زدگان آتش مذاب افتاد
به گل نشست کف پای پنج اقیانوس
ز هشت گوشهی هفت آسمان شهاب افتاد
قسم به عشق که برتر ز باور من بود
سری که سایهی او زیر آفتاب افتاد
شعر: فریدون شمس